احساسات متناقضی در من هست، که چندتاییشم میتونم ریشه یابی کنم. میتونم به دلیلی که دچار اون حس شدم فکر کنم و تصمیم بگیرم عکس العملم منطقیه یا غیرمنطقی. وقتی بفهمم دارم غیرمنطقی رفتار میکنم میتونم خودمو قانع کنم که دلیلی برای داشتن این حس بد وجود نداره و باید از دستش رها شم. چی گفتم؟ میتونم خودمو قانع کنم؟ نه! مشکل دقیقا همینجاست، فکر میکنم باید بتونم خودمو قانع کنم ولی نمیتونم. کلی احساس متناقض در من هست که حتی حس میکنم نتونستم درست هم ریشه یابیشون کنم، برخلاف تصورم. حتی ازشون حرف زدنم نمیاد. احساس میکنم این در جریان بودن زندگی، این بی اهمیتی همیشگی و چرخش مدوام زمین، این زندگی های عادی روزمره که طبق برنامه ها پیش میرن حالمو بد میکنن.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها